کد مطلب:30710 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:102

لازم بودن پرسش و پاسخ در تعلیم و تعلم و شرم نداشتن از سؤال











حضرت علی (ع) پرسش و پاسخ را برای دامنه معلومات بسیار ضروری دانسته و گفته:

«... و لا یستحیی من لا یعلم ان یتعلم، و لا یستحیی من لا یعلم اذا سئل عما لا یعلم أن یقول: الله اعلم...»

«هر كه چیزی را نمی داند نباید از فرا گرفتن آن شرم دارد و هر كه چیزی را نداند كه از او پرسند نباید خجالت كشد از اینكه بگوید نمی دانم و خدا داناترین است»[1] چنانكه پیش از این گفته شد روزگار كوتاه خلافت علی (ع) سراسر با جنگ و درگیری با مخالفان منافق گذشت و جامعه نوپای اسلامی اینك با پدیده ای جدید روبرو شده بود كه اولین بار و برخلاف روزگار پیامبر مسلمانان را رویاروی هم می دید اینك دیگر از دیدگاه ساده لوحان و زودباوران جنگ اسلام و مسلمانان با كفر و كافران نبود انحراف ها كه اندك اندك از رحلت رسول خدا (ص) آغاز شده و در زمان عثمان آهنگ سریع گرفته بود و از آغاز خلافت علی از افزون طلبان و طماعان و سهل انگاران و آنان كه از گاه جنگهای بدر و احد كینه ها از علی در دل داشتند همه را در یك صف واحد در برابر علی متحد ساخته بود و در این صف كه در واقع صف باطل در برابر حق بود شماری از صحابه نزدیك به رسول خدا (ص) و حتی عایشه همسر او جای گرفته بودند كه تشخیص راه راست از كج و درستی از نادرستی برای ساده اندیشان و ساده لوحان مشكل می نمود و دست كم برخی از مدعیان زهد و پارسائی را به بیطرفی و باز ایستادن از یاری علی متمایل ساخته بود. در این روزگار وا اسفا بود كه زبان علی و قلم علی به صورت خطبه های آتشین در مسجد كوفه[2] و یا نامه ها به عاملانش و در هر اجتماعی در جنگ یا صلح یا هر شرایط مناسبی كه در پیش می آمد نكته های ناب در اندرز و هشدار و آموزش به بشریت از خود به یادگار نهاد كه بر صاحبنظران در مسائل آموزشی و پرورشی و روانشناسی و جامعه شناسی ضروری می نماید كه یكایك آنرا در آموزش های معاصر مورد توجه و ارزیابی در برنامه های خویش قرار دهند.[3] در این دوره انتقال مركز خلافت از مدینه به كوفه و اینكه كوفه در حكم پادگان و شهری نظامی بود كه هر سال در فصول مختلف گروهی بسیار از ساكنانش به جنگ در مناطق مختلف اعزام می شدند، در عمل عامل انتشار و انتقال دانش و حكمت عملی در سرزمین های دور و نزدیك خصوصا سرزمین وسیع ایران آنروز بودند و به احتمال قریب به یقین فلسفه علی دوستی ایرانیان به رواج مذهب تشیع در این سرزمین منجر گردید ریشه در آشنایی ایرانیان مناطق غربی یا سیره دادگری علی در حكومت و مقایسه شیوه های حكومتی او با خلیفگان پیش از او و پس از او در كارنامه سیاسی اسلام داشته است كه ما در این زمینه در فصل بهد در خلال آموزشهای شیعی از آن سخن خواهیم گفت. ابن عباس (م 68 ه-) پسر عم و یار وفادار علی (ع) كه در تاریخ صدر اسلام به حبر امت و اعلم دانشمندان زمان خویش شهرت یافته و بیشتر فعالیت خود را به تعلیم و اشاعه دانش اختصاص داده بود در این زمان در هر كجا در مدینه، بصره و... كه جانب علی امارت می یافت محفل مهم آموزشی آكنده از طالبان علم داشت. ابن عباس می گفت از پنج بخش دانش چهار بخش آن از آن علی و یك پنجم آن دیگر مردم است.[4] در هنگام امارت بر بصره تفسیر آیات قرآن برای مردم می پرداخت. گفته اند كه او سوره بقره را برای مردم می خواند و آیه آیه تفسیر می كرد[5] ابن عباس هرگاه كه امكان آموزش می یافت چه در مكه یا مدینه و بصره و... روزی را به آموزش فقه و روزی را برای تأویل و تفسیر قرآن، و روزی را برای بیان مغازی و روزی را برای شعر و شاعری و روزی را برای آموزش ایام العرب یعنی تاریخ اختصاص داده بود. او با آن همه مراتب علمی برای زید بن ثابت انصاری كاتب وحی و زباندان معاصر خویش ركاب می گرفت و می گفت حرمت دانشمندان را باید نیك نگهداشت.[6] در روزگار خلافت علی (ع) اگر چه كتابت حدیث همچنان مورد توجه نبود اما نقل سیره نبوی و احادیث مروی از سوی امیرمؤمنان در خلال رسائل آن حضرت در عمل سرآغازی شده بود ولو به صورت خصوصی برای نوشتن حدیث و هر چند تنی چند از كاتبان اصحاب چون ابوذر غفاری، عبدالله بن مسعود، ابی بن كعب، ابوحذیفه... از دنیا رفته بودند اما چنانكه گفتیم مكتب آموزشی ابن عباس در بسیاری از رشته های علوم نقلی همچنان فعال بود.[7] ابوذر غفاری صحابی پارسا پیشه و شیعه با شهامت علی (ع) در مكه، مدینه، شام و به گاه مناسك حج از آموزش و ارشاد وحی باز نمی ایستاد و چون او را به منع خلیفه از نقل حدیث تهدید می كردند، با نقل همان حدیث می گفت: رسول خدا (ص) ما را بر آن می داشت داشت كه در سه مورد كوتاه نیاییم، امر به معروف، نهی از منكر و آموزش سنت.[8].









    1. سیوطی، 211.
    2. حموی، یاقوت معجم البدان، بیروت 1376 ه 1957 م، 4/492.
    3. یعقوبی، 2/ 200 تا 213.
    4. ابن اثیر، كامل، بیروت 1385 ه- 1965 م، 3/399.
    5. ابن سعد، 2/367.
    6. ابن سعد، 360/2.
    7. بلاذری، انساب الاشراف 3/ 69/ 1483 پیاپی.
    8. ابن سعد، 2/345.